25 ساله شدم . بر خلاف هر سال ، امسال شب تولدم غمگین بودم . آخرین روز 24 سالگی من با غم همراه بود . هیچ وقت آدم هایی که روز تولدشون خوشحال نبودن رو درک نمی کردم . چون نه از بالا رفتن سن ناراحت میشم و نه می ترسم . 

امسال برای خودم ناراحت بودم . از این که خودم انتخاب کردم که مستقل بشم ، از این که خودم خواستم که کاری رو انجام بدم که دوست ندارم . از این که کارمند بودن رو انتخاب کردم .

اما تولد امسالم کنار کسایی بود که برای من دور هم جمع شده بودن . نه برای خودشون و لذت خودشون . بر خلاف تولدت پارسالم که یه عده آدم برای عقده ی خودشون و خالی کردن هیجانات خودشون اومده بودن . 

کسایی که نتونستن تحمل کنن آدمی که منو دوست داره تو اوج نداشتن تو فکر خوشحالی منه . 

امسال برای من سال خوشحالی بود . چون همون آدم هایی که نمیتونستن خوشحالی منو ببینن دیگه امسال نبودن .

حس جالبیه ! غیر از دوست بچگیم هییییچ کدوم از آدما پارسال، تو تولد امسالم نبودن :))