پروتاگونیست

روزمره نویسی‌های یک قهرمان داستان خودش

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

25 سالگی

25 ساله شدم . بر خلاف هر سال ، امسال شب تولدم غمگین بودم . آخرین روز 24 سالگی من با غم همراه بود . هیچ وقت آدم هایی که روز تولدشون خوشحال نبودن رو درک نمی کردم . چون نه از بالا رفتن سن ناراحت میشم و نه می ترسم . 

امسال برای خودم ناراحت بودم . از این که خودم انتخاب کردم که مستقل بشم ، از این که خودم خواستم که کاری رو انجام بدم که دوست ندارم . از این که کارمند بودن رو انتخاب کردم .

اما تولد امسالم کنار کسایی بود که برای من دور هم جمع شده بودن . نه برای خودشون و لذت خودشون . بر خلاف تولدت پارسالم که یه عده آدم برای عقده ی خودشون و خالی کردن هیجانات خودشون اومده بودن . 

کسایی که نتونستن تحمل کنن آدمی که منو دوست داره تو اوج نداشتن تو فکر خوشحالی منه . 

امسال برای من سال خوشحالی بود . چون همون آدم هایی که نمیتونستن خوشحالی منو ببینن دیگه امسال نبودن .

حس جالبیه ! غیر از دوست بچگیم هییییچ کدوم از آدما پارسال، تو تولد امسالم نبودن :))

۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۶:۳۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گیله‌گل

شروع استقلال

به اونجایی رسیدم که زندگی واقعی می خواد آروم آروم خودش رو نشون بده . اگه استقلال یه دریا باشه ، من تازه پاهام آب دریا رو لمس کرده . یعنی چی ؟ یعنی اولین کار رسمی و با قرارداد خودم رو شروع کردم برای این که اجاره‌ی پانسیونم رو بدم .

پایان نامه هست ، کار تمام وقت هم هست . برای کسی که این یکساله که در حال تلاش برای شکست دادن افسردگی بوده ، و به خاطر اون همش خورده و خوابیده ، یکم سخته .

عصر ها که از سر کار بر میگردم می خوابم؛ یعنی بیهوش میشم . یه جوری که نمیفهمم کجام و چه وقتی از روزه . بعدش اگر غذا داشته باشم وقت می کنم چند ساعتی درس بخونم و بعد خواب و دوباره تکرار چرخه روزانه .

خوشحالم . چون در موقعیتی هستم که میخواستم باشم . من باید پا در آب میگذاشتم و شروع میکردم مستقل شدن رو .

من قهرمان زندگی خودمم!

۲۲ آبان ۹۸ ، ۱۶:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گیله‌گل